کیانوش
امسال به مناسبت تولدت فرصتی شد تا از خاله کیانوش برات بنویسم. خاله کیانوش دوست و همکار مامانه. البته الان به اسم خوب میشناسیش. از قبل از اینکه به دنیا بیای خیلی برات و برام زحمت کشیده. دوستای دیگه هم بودند که کمک حالم بودن مثل خاله زهرا و خاله نوشین ولی بیشتر زحمتمون برای خاله کیانوش بوده. خاله کیانوش مجرده و در نتیجه بچه نداره اما... بچهها رو خیلی دوست داره و تو هم که دیگه جایگاه ویژهای داری. ما هم دوست داریم و امیدواریم زودتر ازدواج خوب خاله کیانوش و بعدش یک بچه مامانی که خدا بهش هدیه داده رو ببینیم.
مامان کیانوش هنرمند هستن و تا حالا برات سه دست ژاکت و شلوار و کلاه و یک دستکش ناز برات بافتن. دستشون درد نکنه. خاله کیانوش هم که همه جوره ما رو شرمنده کردن. از دیدار تو بیمارستان موقع دنیا اومدنت گرفته تا کادوهایی که هر سال برای تولدت میگیره. پارسال که با خاله زهرا زحمت کشیدن و امسال هم برای تولد دو سالگیت برات یک ماشین، یک کتاب پازل باب اسفنجی ، یک عروسک باب اسفنجی که آهنگ میخونه و یک دشتکش مامان بافت برات کادو آوردن. تو که عاشقشون شده بودی. ازت پرسیدم کی اینا رو برات خریده؟ - مامان خریده. مامان: نه خاله کیانوش خریده. کیارش: کیانوش خریده. فردا ظهر که با کیانوش تلفنی صحبت میکردم میگفتی حرف بزنم. گوشی رو بهت دادم و با کیانوش حرف زدی. اسمشو گفتی و بوسش کردی. قربون محبتت.
کیارش: خاله کیانوش از محبتت ممنون.