بدون عنوان
پسر گلم، دیگه مردی شدی و کفشات برات کوچک شده. جمعه شب با بابا رفتیم و یک جفت کفش سوتی برات خریدیم. حالا که مدتیه تو راه رفتن استاد شدی باید کم کم بیرون هم کمی راه بری. اول کفشاتو تو خونه پات کردم که عادت کنی ولی دوست نداشتی باهاشون راه بری و چون شب بود و خواب آلود بودی من هم اصرار نکردم. فرداش مامان زهره کفش پات کرده بود ولی باز هم غر می زدی و گریه می کردی و باهاشون راه نمی رفتی. خلاصه بعد از نیم ساعتی که به حال خودت گذاشتنت بالاخره با کلک بیسکویت و اسباب بازی رضایت دادی و راه افتادی.
الانم که دیگه ماهرانه با کفش می دوی و اونا هم سوت می زنن برات
عکس کفشات هم اینجاست.
یک عکس هم از شیرین کاری بابا میذارم که تو رو توی سبد اسباب بازیهات گذاشته.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی