قطع کردن شیر مامان
پسر عزیزم، تو زیباترین و ارزشمندترین چیزی هستی که خدا به من هدیه داده آخه تو بخشی از خود من هستی و من قسمتهایی از وجود خودم رو در تو میبینم، یک سری از روحیات و اخلاقت. مطمئنم که هر چی بزرگتر بشی این مساله هم مشهودتر میشه.
امروز که این مطلبو مینویسم شنبه 2 آذر هست و مامان از چهارشنبه بعدازظهر 29 آبان به شما شیر خودشو نداده. در واقع در آستانه 2 سالگیت فکر کردم که دیگه وقتشه این کارو انجام بدم. ولی باور کن نمیدونی چه حس بدی دارم. از تو هم بیشتر ناراحتم. دیگه اون چشمای قشنگت موقع شیر خوردن به من زل نمیزنه. دیگه حرکت قشنگ فک و بناگوشتو نمیبینم. از من دور شدی. بیشتر از همه از این ناراحتم که حس میکنم این اولین قدم برای جدایی تو از منه. مستقلتر میشی. دیگه مدتی رو آروم تو بغل مامان بهش نمیچسبی تا من هم دستاتو ببوسم و سرتو نوازش کنم.
چیزی که خیلی باعث ناراحتی و عذاب من میشه اینه که خیلی صبوری. بداخلاقی نمیکنی و عکسالعملهای تند نداری. فقط موقع خواب که میشه میگی م ِه م ِه. شب اول هم خیلی نگفتی، از شب دوم که فهمیدی ظاهرا دیگه خبری نیست وقت خواب بیشتر تکرار میکردی. گاهی میای به پاهام میچسبی و یواشکی بلوزمو از پایین پس میزنی تا ببینی چه خبره. الان هم از بابا یک کم سرماخوردگی گرفتی. فقط آبریزش بینی و گرفتگی بینی داری. وقتی شیر میخوای خیلی دارم مقاومت میکنم که دوباره بهت ندم. آخه با این حالت دلم برات میسوزه.
پسرم این روزها هم میگذره. برای تو فراموش میشه، برای من هم همینطور ولی خاطرات خوش لحظات شیر خوردن تو برای من میمونه.