کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

هستی مامان و بابا

بدون عنوان

1392/11/26 14:13
نویسنده : مامان
107 بازدید
اشتراک گذاری

کیارش مامان، گل پسری

بزرگ بزرگ بزرگتر شدی. هر چند ماه یک بار انگار یک فصل تازه تو زندگی تو و همچنین خانواده سه نفرمون باز میشه طوری که شاهد یک تغییر اساسی و رشد چشمگیر توی ذهن و جسمت میشم. الان درست و به دقت به حرفام گوش میدی و تقریبا مثل بچه‌های بزرگتر که به حرفای اطرافیان عمل می کنن رفتار می‌کنی البته در حالیکه نرمال باشی. مثلا گرسنه نباشی یا حوصلت خیلی سر نرفته باشه. کلا دیگه به مرحله ای رسیدی که از همه کارات لذت می‌برم. البته هنوزم جایی بریم که دوست نداری ما رو می‌کشی که بیرون، بیرون و نمی‌ذاری با آرامش خرید کنم. از سر و کول مامان بالا می‌ری. بیرون هم اگه یک لحظه مامانو نبینی مرتب منو صدا می‌زنی و اسم مامانو به همه اعلام می‌کنی، مامان ژیلا.

خدا نکنه بخوام یه برنامه تلویزیونی ببینم، مرتب میای جلو صورتم و بازی درمیاری و میگی مامان نبین یا اگر وسط بازیمون تلفن زنگ بزنه میگی مامان حرف نزن. شعرهای بیشتری رو تا یکی دو بیت اولشون می‌تونی بخونی. شعری که طولانی‌تر از همه می‌خونی اینه:

پیشی پیشی ملوسم 

می‌خوام تو رو ببوسم 

 مامانم نمی‌ذاره

ددا اینه کاره (خدایا این چه کاره)

میگم پیشی ملوسه (میگم مامان پیشی ملوسه)

برام عزیزه (برای من خیلی عزیزه)

بذار ببوسم (بذار که اونو بوسم)

پسر قشنگ من. دیروز فکر می‌کردم با این شیرین بازیهات دلم خیلی برات تنگ میشه وقتی میرم شرکت. دیروز بعد از چهار روز کنار هم بودن بهت گفتم کیارش مامان فردا بره شرکت؟ - نه بابایی بره سر کار. بعد از توضیح اینکه مامان فردا میره و بابایی پیشت میمونه، با شرایط رضایت دادی و گفتی برو سر کار بادکنک بخر.

رقص و شادی هم از لذتهای جدیدت شده. آهنگ شاد که می‌شنوی پا به زمین می‌کوبی و دور خودت می‌چرخی. همه کسانی رو هم که نشسته‌اند به دست زدن تشویق می‌کنی (مجبور می‌کنی). در کنار اینا البته اذان هم میگی ولی کمی تا قسمتی مفهوم و نامفهوم، آخه بالاخره بچه مسلمونی دیگه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)