کیارش و دریا
کیارش قشنگم ، گل مادر
این روزها خیلی بامزه شدی و کلمات رو به روشی که دوست داری تلفظ میکنی. مثلا به مامان میگی میمی و به یخچال ییخچیل. خلاصه که نمی دونم برای بامزهتر شدن و لوس کردنه و یا برای جلب توجه. هر چی که هست برامون لذتبخشه.
خب از بچگی داری سیاست داشتن رو هم یاد میگیری. یک بار با مامان زهره و خاله شیوا داشتین میرفتین خونه خاله شیوا که کنار خیابون یک ریو دیدی و گفتی این ریوئه و بلافاصله پشت سرش گفتی ریوی عمو کیوان بهتره. یک بار هم با بابایی تو خیابون میرفتی که یک گربه میبینی. بابایی میگه پیشی ملوسه و تو میگی پیشی ملوس نیست، کیارش ملوسه. (از خود راضی)
دو هفته پیش سه روز با مامان زهره و بابایی و ما سه نفر رفتیم گیلان، سمت گیسوم و هشتپر. شب اول تو یک هتل آپارتمان تو لیسار بودیم که از اونجا خیلی خوشت نمیاومد و دوست نداشتی تو ساختمون باشی و شب وقت خواب میگفتی بریم خونه. شب دوم رفتیم به یک خونه روستایی تو هشتپر. خونه خیلی تمیز و نوساز بود. یک حیاط بزرگ هم داشت که توش یک قفس بزرگ مرغ و خروس و اردک و غاز داشت. تو عاشق اونجا شده بودی و روز آخر به زور از اونجا دل کندی و به پلههای اونجا چسبيده بودی. راستش ما همه هم از جای دوم خیلی خوشمون اومد و گفتیم اگه دوباره بریم گیلان حتما به اون خونه بریم. حالا بشنو از دریا رفتنت. اولش که از موجها میترسیدی ولی کم کم که بازی بازی بردیمت تو آب عاشق دریا و ساحل شده بودی. در این میون مامان زهره و بابا احسان نقش به سزایی داشتن. من که خودم ترسو و وسواسی و بابایی هم محتاط. روز آخر هم بابا یک اردک بادی برات خرید و تا انتهای چادر طرح شنای آقایون تو رو برد و تو هم از اونجا برای مامان و مامان زهره دست تکون دادی. خلاصه که سه روز کیف کردی و تو دل طبیعت ذوب شدی پسر قشنگم. جاده و ساحل گیسوم خیلی دیدنی و قشنگه پسرم. اینو حتی تو هم درک کرده بودی. از وسط جنگل و یک جاده جنگلی زیبا ناگهان به دریا و منطقه باز میرسی که میتونی عظمت خالقشو حس کنی.