کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

هستی مامان و بابا

روزهای آخر دو سالگی

1393/8/23 20:11
نویسنده : مامان
184 بازدید
اشتراک گذاری

کیارش عسل مامان

روزها و شبهام همه با تو سپری میشه. با هم وقتمون رو پر می‌کنیم; با هم حموم میکنیم، به تنت روغن می‌مالم، میوه و غذا می‌خوریم، بازی می‌کنیم، تختت اتوبوسه، تو راننده و من و عروسکات مسافر. خونه کوچیکت هم یا مغازه میشه یا مطب دکتر و بیمارستان. قبل از خواب هم یک کم کتاب می‌خونیم. تازگی هم دوست داری به عنوان لالایی برات شعر جدید ابی رو بخونم  (از دست من میری).

این هفته چهار روز پشت سر هم  تقریبا با هم تنها بودیم. دو روز اول بعدازظهرها با هم رفتیم پارک و بعد از اون مهستان (تو مهستان دوست داری یک دور سوار آسانسور شیشه‌ایش بشی و بعد برات آبمیوه یا بستنی بخرم و با هم روی صندلی بشینیم و بخوریم). دیروز که تو خونه بودی شب ساعت 10.5 گفتی مامان بریم بیرون. بردمت حیاط ولی خواستی با ماشین بگردیم. خلاصه من هم بردمت و تا 11.5 با هم اطراف خونه می‌گشتیم و جنابعالی ابی گوش می‌دادی تازه وقتی هم رسیدیم خونه گفتی تو پارکینگ تو ماشین بشینیم تا به این آهنگ نصفه مونده ابی گوش کنم. اون هفته کلیپ جدید ابی رو پخش می‌کرد، به بابا می‌گفتم فکر کنم من وقتی پیر بشم شبیه این پیرزنه بشم، تو هم فوری گفتی "بابا هم ابی میشه برات می‌خونه".

نزدیک دو ماه میشه که یاد گرفتی معلق بزنی. چند بار دیده بودم که سرتو میذاری و میخوای این حرکتو انجام بدی. یک بار کمکت کردم تا یاد بگیری و خدا نکرده وقتی ما حواسمون نیست اشتباه انجام ندی و تو هم یاد گرفتی. متاسفانه موفق نشدم از این حرکت عکس کامل بگیرم. فقط از شروعش یک عکس دارم که اینجا برات می‌ذارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)