بدون عنوان
* دی 91 : الان ديگه خودت راحت بلند میشی بدون اينکه دستتو به جايي بگيری. هفته پيش شنبه به علت آلودگی هوا تعطيل بود. سه روز مامان و بابا و کيارش با هم بودن. صبح که بيدار میشدی و منو میديدی کيف میکردی و میخنديدی. من هم بدنتو ماساژ میدادم و تو لذت میبردی. اونقدر تو راه رفتن ماهر شدی که يک وسيله سنگين رو هم با خودت حمل میکنی. تازگيها به دسته جارو برقی علاقمند شدی و اونو بر میداری و به اطراف میبری.
راستی يادم رفت بگم که ديگه مطمئن شدم چپ دست هستی. اکثر کارها رو با دست و پای چپ انجام میدی. تازگيها هم مدل رقصت عوض شده. قبلا فقط دستت رو تکون میدادی ولی الان به شدت رقص پا انجام میدی. سر سری میکنی و تازگی هم میشينی و بلند میشی. نمیدونم قراره فوتباليست بشی يا مهندس يا رقاص!!!!!
بابا و مامان و آب رو از يک ماه پيش میگفتی، البته بابا رو خيلی بيشتر به کار میبری. از کارهای جديدت اينه که بعضی کلمات رو بعد از ما تکرار میکنی مثل پيشی (28 دی )، مرسی (30 دی) و وقتی با دست بایبای میکنی میگی بابای. به سلام ميگی سّ و به سيب میگی سی.